یادتان هست؟!
با توام مرد! که انگار به خواب ابدی مهمانی.
یادتان هست؟! تبارت به همان خیمه تنهای غم انگیزترین لحظه تاریخ شباهت دارد؟
یادتان هست چرا چادر خاکی؟ در و دیوار؟ کبودی بر چشم؟
یادتان هست که صفین، که قرآن، نیزه؟
یادتان هست که کربی و بلایی بودست؟
یادتان هست که لعنت کردند، تا دم صبح ابد، هر که را «حاربهم» تیغ کشیدست و "ولی" گم کرده است؟
تو اگر یادت نیست،
یادمان هست که چندین فرسنگ مانده تا داغ ترین هرم عطش، فتنه را بن بکنیم،
خولی و شمر و یزید و عمر سعد، نه که در کرب و بلا،
بلکه قبل از حکمیت، ما به عمار، به مالک بسپاریم و علی، پور علی، شاد کنیم.
تو اگر یادت نیست، این به خاطر بسپار. (شعر از : احسان ترابی)
+ نوشته شده در ساعت توسط هادی
|