از آنجا كه در نشريه محلي بيشاپور افاضاتي را از قدي خان همان (مرم/ي.د)كه يك كازرون نشين و ديگري پايتخت نشين است شاهد بوديم.حقير(همان هُدِي)را برآن داشت تا قلم را بر مركب زنم و مبارزه به مثل كنم.
اين عريضه نامه گرچه صاحبش آدم ساده دل دارد ، اما چند طيف به گردش جمع گشته اند از لامذهب مرد و منافق رنگ گرفته تا افراد فرهيخته و متعهد؛كه متاسفانه ايشان را از شناخت ايشان عاجز است و مع الاسف تا وي را در چاه نياندازند دست برنمي دارند.
كه قدي خان هم از جمله مگس صفتاني است كه به قول خودش جز قدقد كردن چيزي نمي گويد.
چقدر به اين موسي خان مطهريزاده گفتيم : بابا جان نشريه داري كار هركس نيست گنج قارون مي خواهد و صبر ايوب، دم مسيحايي مي خواهد كه جامعه خفته را بيدار كني و سعه صدرو عصاي موسي مي خواهد كه با تحمل و صبر، عصاي روشنگري را بر امواج و گرداب هاي ظلالت و گمراهي زني و ملت را بصيرت بخشي، اما دريغ كه نشريه اش مسموم گشت به قلم مفلوك ِزِوار در رفته و منفورملت و قدي خاني كه عقده قدقد دارد و هيچ نمي فهمد و اصلا متوجه نيست! و حيف نان...
از آنجا كه قدي خان را مي شناسيم و قبلا نيز مكالماتي با هم داشته ايم من هم از باب تذكره مي نويسم برايش...